روزشمار زندگی پسر کوچولوی ما

هفده ماهگی آرشی

سفر تهران: بابایی و آرشی خونه مامانی امیر رضا پسر دایی آرشی و آرشی ( اینجا امیر رضا 6 سالش تموم شد و براش تولد گرفته بودیم) پارسا جون و آرشی ، خونه عمو حجت خونه خاله سمیه رها خانم و سارا کوچولو و آرشی اینم رها خانم و آرشی ...
13 مهر 1391

هفده ماهگی آرشی

سفر تهران: بابایی و آرشی خونه مامانی امیر رضا پسر دایی آرشی و آرشی ( اینجا امیر رضا 6 سالش تموم شد و براش تولد گرفته بودیم) پارسا جون و آرشی ، خونه عمو حجت خونه خاله سمیه رها خانم و سارا کوچولو و آرشی اینم رها خانم و آرشی ...
13 مهر 1391

هفده ماهگی آرشی

سفر تهران: بابایی و آرشی خونه مامانی امیر رضا پسر دایی آرشی و آرشی ( اینجا امیر رضا 6 سالش تموم شد و براش تولد گرفته بودیم) پارسا جون و آرشی ، خونه عمو حجت خونه خاله سمیه رها خانم و سارا کوچولو و آرشی اینم رها خانم و آرشی ...
13 مهر 1391

شانزده ماهگی آرشی

ارشی عزیز ما شانزده ماهه شد و داره روز به روز بزرگتر و عاقل تر میشه ، الان وقتی بهش حرفی میزنیم میفهمه، ولی عاشق شیر خوردنی ، دیگه مامانی هلاک شده از دستت ، آرشی ما وقتی ازت میپرسم پیشی میگه : میگی مَووووووو گاوه میگه : موووووو مرغه میگه : قُدقُدقُداااااا ببعی میگه: بَ بَ هاپو میگه: هاپ بلدی بگی آبِ ، سنگ، ماما ، بابا ، عاشق آهنگ ملودی هستی تا ملودی مزاریم بلند میشی نانای میکنی، تا میریم تو ماشین میشینیم به ضبط ماشین اشاره میکنی و میگی نانای، بابایی هم ضبط رو روشن میکنه اینم چند تا عکس از شانزده ماهگی ارشی ...
2 مهر 1391